1
هر اثر روایتی منثور خلاقه ای که با دنیای واقعی ارتباط
معنی داری داشته باشد در حوزه ی ادبیات داستانی قرار می گیرد .
ادبیات داستانی شامل : قصه ، رمانس ، رمان ، داستان کوتاه و
آثار وابسته به آن هاست . وانواع ادبی یونان باستان یعنی آثار حماسی ، غنائی و
نمایشی و تعلیمی را در بر نمی گیرد.
قصه
معمولا به آثاری که در آن ها تاکید برحوادث خارق العاده
بیشتر از تحول و تکوین آدم ها و شخصیت هاست قصه می گویند . در قصه محور ماجرا بر
حوادث خلق الساعه می گردد. حوادث قصه را بوجود می آورند و رکن اساسی و بنیادی آن
را تشکیل می دهند بی آن که درگسترش و رشد قهرمانان و آدم های قصه نقشی داشته باشند
. قصه ها ، اغلب پایان خوشی دارند و در آن ها خوبی ها بربدی ها پیروز می شوند .
رمانس
رمانس قصه خیالی منثور یا منظومی است که به وقایع غیرعادی
یا شگفت انگیز توجه کند و ماجراهای عجیب و غریب و عشقبازی های اغراق آمیز یا اعمال
سلحشورانه را به نمایش بگذارد . شکل رمانس در قرن دوازده در فرانسه رونق گرفت .
رمان
رمان مهمترین و معروفترین شکل تبلوریافته ی ادبی روزگار
ماست .
رمان با دن کیشوت اثر سروانتس در خلال سالهای 1605تا1615
تولد یافت . تعریف رمان در فرهنگ وبستر چنین آمده است :
نثر
روایتی خلاقه ای با طول شایان توجه و پیچیدگی خاص که با تجربه های انسانی همراه با
تخیل سروکار داشته باشدو از طریق توالی حوادث بیان شود و در آن گروهی از شخصیت ها
در صحنه ی مشخصی شرکت داشته باشند .
در فرهنگ اصطلاحات ادبی «هاری شا» رمان چنین تعریف شده :
روایت منثور داستانی طولانی که شخصیت ها و حضورشان رادر
سازمانبندی مرتبی از وقایع وصحنه ها تصویر کند . اثری داستانی که کمتر از 30
تا40هزار کلمه داشته باشد غالبا به عنوان «قصه»،«داستان کوتاه»، و داستان بلند یا
نوول محسوب می شود . اما رمان ، حداکثری برای طول و اندازه ی واقعی خود ندارد ، هر
رمان شرح و نقلی است از زندگی ، هر رمان متضمن «کشمکش»،«شخصیت ها»،«عمل»،«صحنه
ها«،پیرنگ و «درونمایه» است .
داستان کوتاه
داستان کوتاه به شکل و الگوی امروزی در قرن نوزدهم ظهور کرد
. اولین بار ، ادگارآلن پو در سال 1842داستان کوتاه را تعریف کردو اصول انتقادی و
فنی خاصی را ارائه داد .
ارائه تعریفی جامع و مانع از داستان کوتاه که در برگیرنده ی
انواع آن باشد ، کار ساده ای نیست و شاید هم محال باشد . به تعریف ادگار آلن پو،
نویسنده باید بکوشد تا خواننده را تحث اثر وحدی که اثرات دیگر مادون آن باشد
قراردهد و چنین اثری را ، تنها داستانی می تواند داشته باشد که خواننده دریک نشست
که از دو ساعت تجاوز نکند ، تمام آن را بخواند .
درفرهنگ وبستر در تعریف داستان کوتاه که بر اغلب داستان های
کوتاهی که امروز نوشته می شود ، قابل تطبیق است چنین آمده : روایت به نسبت
کوتاه ِ خلاقه ای که نوعا سرو کارش با
گروهی محدود از شخصیت هاست که در عمل منفردی شرکت دارند و غالبا با مدد گرفتن از
وحدت ، تاثیر بیشتر برآفرینش حال و هوا تمرکز می یابد تا داستان گوئی .
انواع داستان کوتاه
انواع مهم داستان کوتاه
از بدو پیدایش تاکنون به اجمال چنین است :
-
داستان هائی که حادثه پردازانه است و گاه پایان شگفت
انگیزی دارد و لطیفه وار است و از آن ها به عنوان داستان های پیرنگی یاد می کنند.
نمونه : گردن بند، گی دوموپاسان
عروسک پشت پرده ، صادق هدایت
-
داستان هائی که برشی از زندگی است و لحظه ها و موقعیت
های نمونه ای شخصیت داستان را تصویر می کند ، به طوری که خواننده به خصلت و کیفیت
زندگی نوعی این شخصیت پی می برد .
نمونه : بوسه ، آنتوان چخوف
یه ره نچکا
، بزرگ علوی
-
داستان هائی که نمادین و تمثیلی است .
نمونه : پزشک دهکده ، فرانتس کافکا
قفس ، صادق
چوبک
-
داستان هائی که ضبط ساده ای است از روایتی گفتارگونه
و در طی داستان ، خصوصیت اخلاقی و روانی شخصیت یا شخصیت ها تصویر می شود و به
اصلاح « داستان شخصیتی» را به وجود می آورد.
نمونه : سلمانی ، رینگ لاردنر و بعضی از
داستان های کوتاه سامرست موام
شوهر آمریکائی ، جلال آل احمد
-
داستان هائی که در پایان به لحظه ای کشانده می شود و
این لحظه ناگهان مفهوم همه ی داستان را آشکار و یکی از شخصیت ها ی داستان ، معرفت
و ادراکی نسبت به حقایق امور اطراف خود پیدا می کند و این ادراک و معرفت بر بینش و
جهان بینی او تاثیر می گذارد . به این لحظه مکاشفه «تجلی» و یا «ظهور» می گویند .
نمونه : مردگان ،
جیمس جویس
خرچسونه ،
جمال میرصادقی
-
داستان هائی که روایت ساده و بی آرایش از عملی است که
هنرمندانه ساخته شده و در پس ظاهر آن
مفهوم جنبی دیگری نهفته باشد .
نمونه : ده سرخپوست
، ارنست همینگوی
عدل
، صادق چوبک
-
داستان هائی که برشی از زندگی نیست و اغلب ترکیبی از
داستان کوتاه و مقاله است و برشخصیت تاکید نمی شود و فضا ورنگ و طراحی داستان ،
شخصت ها را تحت الشعاع قرار می دهد . داستان کوتاه از پیرنگ های متعدد و مجزا شکل
می گیرد . این خصوصت تازه ای است که در بعضی از آثار داستان نویسان آمریکای لاتین
به خصوص داستان های کوتاه بورخس دیده می شود ؛ مثل داستان کوتاه «درونمایه ی خائن
و قهرمان »
در پایان این نکته قابل اشاره است که در اغلب داستان های
کوتاه و رمان های کمال یافته ی امروزی بر سه خصوصیت مهم می توان انگشت گذاشت :
1- حقیقت
مانندی
2- پیرنگ
غنی
3- روانشناسی
فردی و گروهی و تجزیه و تلیل های روحی و خلقی .
برگرفته
از کتاب عناصر داستان آقای جمال میرصادقی